To my old desire
دل نوشته/خاطرات/علی ضیا
بمان واز دلم جدا نشو... ترانه ی عجیب روزهای من! بمان واز دلم جدا نشو... بهانه ی عجیب روز های من! بمان واز دلم جدانشو... نشانه ی عجیب روزهای من! بمان و از دلم جدا نشو... امید بی قرار آفتابیم... سرود مهربان ماندن بهار... بمان واز دلم دمی جدا مشو... امروز خیلی زیاد گرفته وناراحت بودم.قلبم سرشار سایه های یه عشق قدیمی ودور بود.انگار احساسش دوباره برگشته بود به دلم...خسته م.بیشتر از اون چه که بشه تصور کرد.اما خوب که دقت می کنم می بینم که زندگی در جریانه وسایه ی خدا همیشه روی سر ماست...پس غم معنایی نداره...! پنج شنبه... زود گذشت...مثل پنج شنبه های دیگر نبود... دلیلش را فهمیدم... این هفته به قبرستان بی تو بودن هایم سر نزده ام!!! دور به نظر می رسند روزهایی که با تو گذشتند... خسته به نظر میرسد دلم... تکراری به نظر میرسد خواستنت... انگار همه چیز درست به نظر می رسد جز یک چیز: به نظر می رسید عاشقم هستی... تو چه را عشق می خوانی؟ من که در این همه فاصله چیزی به نام عشق نمی بینم... روزهایم را آب برد... من مانده ام و دریاچه ای که ازین سیل باقی مانده بی قایقی برای آمدن به نگاهت...
بخاطرت باران شدم و ازسقف دلم چکیدم... سقف دلم ترک خورد...ودلم ویران شد...سیل همه جارا فرا گرفت...
Power By:
LoxBlog.Com |