To my old desire

دل نوشته/خاطرات/علی ضیا

بمان واز دلم جدا نشو...

ترانه ی عجیب روزهای من!

بمان واز دلم جدا نشو...

بهانه ی عجیب روز های من!

بمان واز دلم جدانشو...

نشانه ی عجیب روزهای من!

بمان و از دلم جدا نشو...

امید بی قرار آفتابیم...

سرود مهربان ماندن بهار...

بمان واز دلم دمی جدا مشو...

 

نوشته شده در یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:,ساعت 21:50 توسط بهانه ی روزهای دور...| |

امروز خیلی زیاد گرفته وناراحت بودم.قلبم سرشار سایه های یه عشق قدیمی ودور بود.انگار احساسش دوباره برگشته بود به دلم...خسته م.بیشتر از اون چه که بشه تصور کرد.اما خوب که دقت می کنم می بینم که زندگی در جریانه وسایه ی خدا همیشه روی سر ماست...پس غم معنایی نداره...!

نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 20:17 توسط بهانه ی روزهای دور...| |

پنج شنبه...

زود گذشت...مثل پنج شنبه های دیگر نبود...

دلیلش را فهمیدم...

این هفته به قبرستان بی تو بودن هایم سر نزده ام!!!

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,ساعت 20:3 توسط بهانه ی روزهای دور...| |

دور به نظر می رسند روزهایی که با تو گذشتند...

خسته به نظر میرسد دلم...

تکراری به نظر میرسد خواستنت...

انگار همه چیز درست به نظر می رسد جز یک چیز:

به نظر می رسید عاشقم هستی...

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:58 توسط بهانه ی روزهای دور...| |

تو چه را عشق می خوانی؟

من که در این همه فاصله چیزی به نام عشق نمی بینم...

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:55 توسط بهانه ی روزهای دور...| |

بخاطرت باران شدم و ازسقف دلم چکیدم... سقف دلم ترک خورد...ودلم ویران شد...سیل همه جارا فرا گرفت...

روزهایم را آب برد...

من مانده ام و دریاچه ای که ازین سیل باقی مانده بی قایقی برای آمدن به نگاهت...

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:47 توسط بهانه ی روزهای دور...| |


Power By: LoxBlog.Com